به دعوت سازمان امور اجتماعی کشور قرار بود در همایش *«وضعیت اجتماعی ایران»* که در تاریخ ۵ آبانماه در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد، حضور یابم. هرچند به دلیل برخی از محدودیتها و مشغله کاری توفیق حضور حاصل نشد، اما در آستانه این رویداد، تأملاتی درباره وضعیت اجتماعی ایران داشتم که طرح آن را اکنون ضروری میدانم.
برای درک درست وضعیت کنونی، شاید بتوان از پنج شاخص یا به تعبیر من، پنج غول اجتماعی ایران سخن گفت: فقر، بیماری، جهل، بیکاری و بیخانمانی. این پنج عامل در حقیقت آیینهای از کیفیت زیست اجتماعی ما هستند.
هرکدام از این شاخصها به گونهای بیانگر سطح رفاه، آگاهی، سلامت و پویایی جامعهاند. حال اگر بخواهیم تصویری روشنتر از وضعیت اجتماعی ترسیم کنیم، باید بپرسیم: در برابر این پنج غول، ما در کجای کار ایستادهایم؟ قضاوت درباره این پرسش نه در انحصار کسی است و نه با یک پاسخ قطعی پایان میپذیرد؛ این قضاوت را باید به درک و تجربهی مردم سپرد.
اما در ورای همه این چهرههای نگرانکننده، ریشهای پنهان اما تعیینکننده نهفته است: فقر دوراندیشی.
جامعهای که از اندیشه آینده تهی شود، بهناچار در گرداب تصمیمات شتابزده و روزمرگی گرفتار میشود. در دهههای اخیر، سیاستگذاری در کشور غالباً از افقهای کوتاهمدت تغذیه کرده است؛ تصمیمها بیشتر واکنشی و احساسی بوده تا راهبردی، و تدبیر و درایت جای خود را به شور و شتاب سپرده است. نشانههای این فقر دوراندیشی را میتوان در رفتار متولیان امر دید: شورورزی بهجای عقلانیت، ترس از نوآوری، شتابزدگی در تصمیم و گاه رویاگرایی بیپایه در عرصه سیاست و برنامه.
چنین ویژگیهایی نهتنها مسیر توسعه را مسدود میکنند، بلکه اعتماد عمومی را نیز فرسوده و سرمایه اجتماعی را میسوزانند.
در نتیجه همین کوتاهنگریها، با زیستبومی بحرانزده روبهرو میشویم؛ زیستبومی که در آن خاصگرایی جای عدالت و خردپرهیزی بر گفتوگو سایه افکنده و تصمیمات بزرگ، گاه نه برای اصلاح بلکه برای نمایش گرفته میشود. لذا چنین فضایی دیر یا زود هزینههای خود را بر پیکر جامعه تحمیل میکند و جامعهای که سیاست را از اندیشه تهی ببیند، ناگزیر از خستگی، بیاعتمادی و عصبانیت سر برمیآورد.
اما در کنار دوراندیشی، آنچه بیش از هر چیز میتواند به ترمیم وضع اجتماعی یاری رساند، تمرین شهروندی و زنده نگه داشتن روح دموکراسی است. شهروند بودن تنها به معنای داشتن شناسنامه یا اقامت در یک سرزمین نیست، بلکه یعنی احساس تعلق، مسئولیتپذیری، مشارکت، احترام به قانون و درک متقابل. تمرین شهروندی یعنی پرورش حس مسئولیت جمعی؛ اینکه هر کس سهم خود را در بهبود جامعه بشناسد و انجام دهد.
یعنی بازگرداندن عقلانیت و مسئولیت به بطن جامعه. در چنین وضعی، بازگشت به خردورزی، گفتوگو، تمرکز، توافق و آگاهی جمعی میتواند یکی از راههای عبور از بحران باشد. لذا اگر روح دموکراسی از شعار به شعور و از قانون به فرهنگ تبدیل شود، میتواند نیروی احیاگر باشد.
ایران، سرزمینی است با تاریخ پرشکوه و مردمی بزرگدل.
میتوان در دایرهی ایرانباوران، با مخرج مشترک «وطن» و «هموطن»، از بحران به توسعه عبور کرد و از تصمیمات مقطعی به تدبیر پایدار رسید و از نمایش سیاست به واقعیت شهروندی گام برداشت.
امروز، بیش از هر زمان دیگر، ما نیازمند تمرین اصل دموکراسی در زندگی روزمرهایم؛ نیازمند آنیم که بهجای انتظار از دیگران، از خود و خانواده و مدرسه و نهادهای محلی شروع کنیم. مردمسالاری و شهروندی نه مفاهیمی سیاسی، بلکه راهی برای زیستن و توسعه پایدار هستند.
اگر دوراندیشی را جایگزین شتابزدگی، رویاگرایی و آوازهجویی کنیم و اگر تمرین شهروندی را جدی بگیریم و اگر روح دموکراسی را در جان جامعه بدمیم، آنگاه میتوان گفت که بسیاری از گرههای موجود قابل گشودن خواهد بود و سرزمینی شکوفا و توسعهیافته خواهیم داشت.
در نهایت، این وجیزه تلاشی است برای طرح پرسشی مشترک، نه برای قضاوتی قطعی. باید در خلوت اندیشه، به پنج غول یادشده بنگریم و هریک از ما از خود بپرسیم: در این عرصه چه اندازه پیش رفتهایم و در کدام نقطه نیازمند بازنگری و اصلاح هستیم؟ پاسخ این پرسشها اگر با صداقت و تأمل داده شود، شاید چراغی باشد برای فردای روشنتر این سرزمین.
ارسال دیدگاه